خدایا؟ کمی بیا جلوتر... میخواهم در گوشت چیزی بگویم..! این یک اعتراف است... من... بی او... دوام نمی اورم

بازباران بی ترانه گریه های بی بهانه میخوردبرسقف قلبم یادم ارد روی ماهت باورت شاید نباشدکه دلم تنگ است برایت.

عجیب است پاییز ، سبزتر میکند اندوهت را

دل تنگی ام را با فاصله می نویسم تا شاید فاصله ای بین دلم و تنگی بیفتد ، چه خیال خامی ! این مدار فاصله مورب است ، چندی که بگذرد دوباره میشود : “تنگی دل”

چقدرسخت منتظربرگشت کسی باشی که تمام انتظارش لحظه ی جدایی ازتوباشه

خـاطـراتـت بـمـبـهـای خـوشـه ايـی هـسـتـنـد کـه هـر شـب دانـه ای از آن زيـر پـای دلـم مـی تـرکـد . . .

با تو که بودم، عاشق رنگ سبز بودم و همیشه با نشاط امّا حالا... ربطی به محرّم ندارد، دنیای من مشکیِ مشکیست...

آغوش بعضی ها علم را زیر سوال میبرد! آنقدر آرامت میکند که هیچ مسکنی نمیتواند جایش را بگیرد...........

شاید از لحظه ی دیدار تو چیزی باقیست، یا که از بی کسی من همه چیز اجباریست، من درین خلوت خاموش خودم می گریم، تا ندانم که بدون تو غمم طولانیست... سروده ی خودم...

به جان ثانیه هایی که در فراق چشمانت میگذرند... دل کوچکم تنگ نگاه توست...

دلتنگی‌هایم را زیر دوش حمام میبرم،بغضم را میان شرشر آب داغ میترکانم،تا همه فکر کنند قرمزی چشمانم از دم کردن حمام است...!!!

من دلم تنگ است و یار دلتنگ نیست حال دل از من نمیپرسی چرا حال پرسیدن که دیگر ننگ نیست

وقتی از ارامش خالی میشم تو بند بند وجودم تو رو کم میارم.با تو درگیر میشم .از تو لبریز میشم.وقتی با تلنگری رشته ی خیالم پاره میشه باز من میمونمو یه دنیاحس دلتنگی............

" دلـتـنــگِ تـوأم پـُشـتِ پـرچـيـنِ اُردیـــ‌بــهـــشــت مُـنـتـظــرت مـی ‌مــانـم ... ! "

ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﯾﮏ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺗﯿﺮﻩ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ ،ﻣﺄﻭﺍﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ ،ﺣﺘﯽ ﺳﺎﯾﺒﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻧﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻮﺍﺑﮕﻮﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﻧﯿﺴﺖ.

خیلی وقت است که "بی تابم" دلم تاب میخواهد ویک هل محکم.... که دلم هری بریزد پایین هرچه درخودش تلنبار کرده را.